کد خبر: 4160740
تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۹:۰۹
در صحبت قرآن/ 200

امانت الهی و تعبیرها و تفسیرهای آن 

تعبیر عارفان از امانت، اختیار است که آسمان و زمین یعنی قوای عالی و دانی در جهان از قبول آن سر باز زدند، زیرا اختیار هزار مسئولیت بر دوش آدمی می‌اندازد که هر لحظه باید تصمیم گیرد تا چه کاری را انجام دهد یا از چه کاری بپرهیزد.

۳۶۵ روز در صحبت قرآن نوشته استاد حسین محی‌الدین الهی قمشه‌ای، کتاب چهارم از مجموعه کتاب‌های جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین منتشر شده است.

کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.

این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.

گروه اندیشه ایکنا به منظور بهره‌مندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعه‌‎هایی از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. قسمت دویست‌ام از تحفه این کتاب با عنوان «امانت الهی و تعبیرها و تفسیرهای آن» تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ﴿۷۲احزاب﴾

همانا که ما(بار) امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم و آنها از تحمّل آن ابا کردند و از آن بیمناک شدند اما انسان آن را بر دوش گرفت. همانا که او بسیار ستمکاران و نادان بود(72). 

اینجا سخن از امانت الهی است، سخن از راز آفرینش انسان است، سخن از سرّ سویدای بنی آدم است، و سخن از عشق است و اختیار. بیت زیر از مولاناست: 

ای بُرده اختیارم تو اختیار مایی
من شاخ زعفرانم تو لاله زار مایی 

آن امانت که آسمان و زمین و جبال از آن هراسناک شدند و از قبولش شانه تهی کردند، همان عشق است که نه تنها آسمان و زمین و جبال بلکه فرشتگان نیز از قبول ان سر کشیدند، زیرا عشق دام بلاست و بحر بی‌کرانه‌ای است که جز غرق شدن در آن چاره‌ای نیست و این بار عشق چندان سنگین است که افلاک و افلاکیان و زمین و زمینیان غیر از انسان از تحمل آن ناتوانند و انسان نیز که قبول کرد از آن بود که نمی‌دانست عشق با او چه خواهد کرد. انسان به خود ظلم کرد و خود را از سر نادانی در آتش انداخت و این معنی ظلوم و جهول بودن انسان است: 

بار غم عشق او گردون ندارد تحمل
چون می‌تواند کشیدن این پیکر لاغر من (صفای اصفهانی) 

آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند (حافظ) 

کرد فضل عشق ما را بوالفضور
زان فزون خواهی ظلوم است و جهول (مثنوی) 

انسان بوالفضول عالم است از همه چیز می‌پرسد و می‌خواهد از همه اسرار باخبر شود و به هیچ حد و اندازه‌ای قانع نیست و این زیادخواهی از کلمات اوست که می‌بینیم چگونه انسان در علوم و فنون گوناگون وارد می‌شود و پیش می‌رود و هیچ کجا نمی‌ایستد که دیگر بس است و در این راه خود را به آب و آتش می‌زند. این فضولی‌های متعالی است که ‌«پلوتارک» در مقاله «فضولباشی» آدمیان را بدان دعوت کرده است. 

شیخ محمود شبستری در تفسیر ظلوم و جهول تعبیر زیبای دیگری آورده است: 

ظلومی و جهولی ضد نورند
و لیکن مظهر عین ظهورند
چون پشت آینه باشد مکدّر
نماید روی شخص از روی دیگر 
تو بودی عکس معبود ملائک
از آن گشتی تو مسجود ملائک (گلشن راز) 

مقصود این است که خداوند آدمی را از نور و ظلمت مرکب ساخته تا تبدیل به آینه شود چنانه یک روی آینه شفاف و صیقلی است، اما روی دیگر سیاه و مکدر است و آن سیاهی همان مرتبه ظلومی و جهلوی انسان است. علت سجود فرشتگان به آدم آن بود که عکس معبود خویش را در آینه وجود او مشاهده کردند. 

تعبیر دیگر عارفان از امانت، اختیار است که آسمان و زمین یعنی قوای عالی و دانی در جهان از قبول آن سر باز زدند زیرا اختیار هزار مسئولیت بر دوش آدمی می‌اندازد که هر لحظه باید تصمیم گیرد تا چه کاری را انجام دهد یا از چه کاری بپرهیزد در حالی که حیوانات و درختان و زمین و آسمان و فرشتگان از این مسئولیت اختیار برکنارند و آنها را یک راه بیش نیست و آن پیروی مشیّت الهی است که در سرشت آنها نوشته شده است و باز آدمیان چون نمی‌دانستند که اختیار چه بار سنگینی بر دوش آنها می‌گذارد آن را پذیرفتند و خود را به هزار بلا انداختند. قطعه زیر نیایشی از مولاناست با اشاراتی به آیه امانت در معنی اختیار: 

جمله دانسته که این هستی فخ است
ذکر و فکر اختیاری دوزخ است 
می‌گریزد از خودی در بیخودی 
یا به مستی یا به شغل‌ای مهتدی 
نفس را زان نیستی وا می‌کشی
زان که بی‌فرمان شد اندر بی هُشی
نیستی باید که آن از حق بود
تا ببیند اندر آن حُسن احد 
الغیاث ای تو غیاث المستغیث
زین دو شاخه اختیارات خبیث
من ز دستان و ز مکر دل چنان
مات گشتم که بماندم از فغان
من که باشم چرخ با صد کار و بار
زین کمین فریاد کرد از اختیار 
کای خداوند کریم بُردبار
ده امانم زین دو شاخه اختیار 
جذب یکراهه صراط المستقیم
به ز دو راهه تردّد ای کریم 
در نُبی بشنو بیانش از خدا
آیت اشفَقنَ ان یَحمِلنَها 
این تردّد هست در دل چون وغا
کاین بود به یا که آن حالت مرا 
زین تردّد عاقبتمان خبر باد
ای خدا مر جان ما را کن تو شاد 

راه رهیدن از مشکل اختیار و تردد، پناه بردن به بنگ و افیون و اشتغالات غفلت زای دیگر نیست زیار پس از اندک زمانی آن تخدیر یا غفلت برطرف می‌شود و آدمی می‌ماند و اختیار و سرگردانی تا چه کند و میان شیطان و رحمان کدام را اختیار نماید. تنها راه برای یکراهه شدن تسلیم شدن است به حق که شخص را به کلی از تشویش تصمیم‌گیری می‌رهاند زیرا هر لحظه می‌داند که باید طرف حق را اختیار کند. و چون انتخاب آن حق وظیفه اوست هر دم می‌داند که باید به وظیفه خود به عنوان یک مرد، یک همسر، یک عضو جامعه، بپردازد و کاری خوش‌تر از انجام وظیفه نیست. تنها راه گریز از اختیار، اختیار کردن وظیفه است: 

خواب دیدم که جهان تمام نشاط و شادی است
چون بیدار شدم دیدم که جهان تمام وظیفه و خدمت است
پس به انجام وظیفه شتافتم و دیدم که جهان تمام نشاط و شادی است. (تاگور) 

انتهای پیام
captcha